یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۵



آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم
بینشی که تفاوت آن دو را بدانم
"آمین "

یکشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۵

سهم من از فردای زندگی

سهم من از فردای زندگی
تکه ای از اثاث زندگی شدن
شمایلی از مادر بودن
رو نوشتی از انسان
قاب عکسی از خاطرات
فرشی زیر پای زندگی
سهم فردا هایم
همه
مال تو
چشمه ای می خوام
برای
شستن گناه زن بودنم
یه وجب خاک می خوام
برای
خوابید نم

پنجشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۵

پارادوکسهای زندگی

چرا تناقص های درونیم زیاده؟چرا آدمکای وجودم با هم نمی سازن؟
یکیش از تکرار خوشش میاد و می خواد تا ابد تو همین عالم صاف و خاموش بمونه ،اون یکی دعوتم می کنه به حرکت و اینکه بشکنم ،همه قید و بندایی را که محصول قرنها زندگیه
می ترسم از نقابی که یه روز بیفته.

سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۵

ماموریت ناتمام

خدا رحمت کند کسی را که گفته "همه ما می خواهیم دنیا را تغییر بدهیم دریغا کسی پیدا نمیشه که خودش را تغییر دهد."اکثر ما غرق در روز مرگی هستیم اگر یه روز فرصت کردیم یه پله بالاتر از همه روزامون بایستیم و دنیا را از آنجا بیبنیم شروع می کنیم به نسخه پیچوندن برای همه مردم دنیا.انگار که به ما ماموریت نجات عالم را داده باشند و چقدر هم باور می کنیم نقش مون رو. شاید خودمون احتیاجمون به یه ناجی بیشتر باشه ولی خودمان رو به ندونستن می زنیم و هر وقت انتخابهای سر نوشت ساز زندگی مان فرا برسد خودمون را خاموش می کنیم به امید اینکه هستی برای ما انتخاب کنه.

جمعه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۵

ذهن مسموم

گاهی وقتا نوشتن خیلی سخت میشه .صد بار به خودت می گی پر از اندیشه ای بازم موقع نوشتن که میرسه خالی میشی از هر کلمه و حرفی ،احساس می کنی نمی تونی بگیشون ،نمی دونی از کجا شروع کنی ،ذهنت اونقد پره که خیال می کنی یه عمر وقت می خواد گفتنشون.می خوای بی خیالشون شی دست از سرت بر نمی دارن،مثه کودکی بازیگوش وشیطون سرک می کشن به گوشه گوشه ذهنت هر جا برگه سفیدی ببینن با یه مداد هفت رنگ شروع می کنند به خط خطی و نقاشی طرحهای در هم و بر هم و بی معنی!بین تو اون کودک یه بازی میشه این کار تا اینکه یه روز میبینی تموم کاغذ سفیدای ذهنت تموم شدن . و تو هم دیکه نمی ذاری کودک نقاشی کنه.
دلت برای نقاشیا تنگ میشه .واون بچه هم بزرگ میشه و تو خیال می کنی کودک تو پستوهای وجودت خوابیده که هر از گاهی با ندایی بیدار میشه و این بیداری آغازی میشه برای یه خواب طولانی تر از قبل .روزات رو به انتظار معجزه ای رج می زنی و لحظه هات رو می کشی به امید لحظه ای ناب تر.تو سر گردانی میون این چرخه خواب و بیداری.