شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۶

هذیان

1.تنبلی خونم به شدت بالا زده، نمره کمتر از 17 هم برام کابوسه،این نخوندنا ،کم


کاریا و همه ی عدم موفقیت ها، همیشه باعث و بانی شون وضعیت جوی و فضایی، زمین و زمان ، ننه بابای گرامی ،محیط پر از خشونت ، ایادیِ استکبار جهانی و... هستش به جز خودم.

2.به شدت حرصم میگیره یه جنایتِ رژیم با هر قصد و غرضی دراین سرزمین ِ تفتیده! تو بوق و کرنا دمیده میشه ،ولی وقتی زنانی بی گناه و مظلوم مثِ افروز و زینب دامنی به قتل می رسند ، منادیان حقوق بشر حناق می گیرند و به لنگه دمپایی شون هم نیست.(خدا شفاتون بده!)

3.آی همه ی کسانی که اسلحه تون قلمه، فعلاً این خدایانِ دوپا اسلحه شون کشنده تره(انرجی هسته اییه، نمدونین بدونین) شما ها هم بروید فکر جوهر باشین،و گرنه روزی میرسه که مجبور می شین از خونتون جای جوهر استفاده کنین.(تا اونموقع نسل کیبرد منقرض می شه.)

4.یه تشکر ویژه هم از جناب مهندس ن.ب به خاطر لطفی که سالها پیش در حقم کردند و من تازه امروز فهمیدمش؛همیشه سعی کردم رابطه ام با جناب دوستانه باشه منتهی به دلیل افکار جماعت تبلیغی ِ ریشه در دوران پارینه سنگیِ شما موفق نشدم.

5.دنیا منتظر باش دوره ی رهبانیتم تموم شه میام به ریشت می خندم.

پ.ن1:الانم احساس می کنم به مرحله ی خودباوری و خودکفایی در بلاگیدن رسیدم. دو نخطه دی

چهارشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۶

بعدِ سال های سال تحصیل علم و فضیلت در این علمکده، مشرف شدیم به دیدار آقایون دکتر محمودزهی و شه بخش